من...

امروز رفتم سر قبر شهیدای گمنام مسجد امام...ازشون ی درخواست کردم...یعنی میگین جوابمو میدن؟؟...

از یکی یاد گرفتم که اینجوری ازشون چیزی بخوام:اگه واقعا شما شهید گمنامین جوابمو بدین...

نمیدونم درسته یا غلط ..ولی...


خیلی ناراحتم ازش...خیلی یاد حرفاش میفتم میخوام سرمو بزنم به دیوار...دیشب خوابشو میدیدم ..مثه قدیما ...کاش خودش برگرده بگه زهره ...

الان بغض دارم ...





از امروز تا....

به نام او

سلام


از امروز تا روزی که میتونم هر روز از اتفاقای روزم مینویسم...از حالم ...از خودم....نظر بدین

نظرای خوب...یا بد فرقی نمیکنه...

شاید حاله دلم خوب شه...

حال دلم...

حال این روز های دلم خوب نست...دلم باران میخواهد...

بد جور بهانه گیر شده است فقط باران را میخواهد....کاش خدا صدای دلم را بشنود و پاسخی برای دلم باشد لا اقل قانعم کند اگر باران را نمی فرستد...حال این روزهای دلم خوب نیست...

همین...


کنکور!!!!

سلام....

روزای نزدیک به کنکورمه برام دعا کنین...

فقط همین...

......

سلام نام خداست...

چند روزیست حال دلم دست خودم نیست ...با آدم ها که نشست و برخاست میکنم به یاد خاطره هایی می افتم که به خودم و دلم شک میکنم ...میگویم نکند...نه...این اجازه را ندارد ...زمان که بگذرد خوب میشود...

نمیدانم چرا خواب هایم اینگونه شده اند،از دستشان به تنگ آمده ام ،به آنها هم شک کرده ام که کابوس اند یا رویای شیرین...خوشحال باشم یا ناراحت...نمیدانم...

حال این روز های دلم خوب نیست،گاهی تنگ چیز هایی میشود که محال اند...و بهانه گیری میکند مثل بچه ای که گریه میکند و کسی نمیفهمد چه میخواهد فقط خودش می داند...

پیش خودم میگویم میگذرد...درست میشود ...اما چگونه؟؟؟!!....

خدایا تو می دانی و میتوانی ...تو خودت را به من بیشتر نشان بده ...توکه از رگ گردن به من نزدیک تری چرا گمت کرده ام ...مرا دریاب و دستم را محکم تر فشار بده تا دلگرم شوم ودلم روشن شود...

فقط به امید تو زنده ام خدااااا.....