روز دختر...

بذارین اول از دیشب بگم:دیشب خیلی خوش گذشت یعنی ترکوندیم ...مامان عروس میگفت خداروشکر دخترم چارتا دوست داشت والا!!!!


خیلی خوب بود همش کنار عروس بودیم ولی لحظه آخر از ی چیزی حرصم گرفت اینکه مامان عروس به یکی از دوستام رو کرد گفت این خواهر "عروسه" است دختر دوم خودم دستش درد نکنه (آره این دوستم خیلی با عروس دوسته یعنی جونن باهم ولی ی جاهایی هم دو بهم زن بودن و قشنگ هرچی رسیده پشت سر هم گفتن)من واسه همشون عین کف دست بودم و همیشه هم ضربه خوردم...فقط ی تشکر خشک و خالی از ما شد!!!!خواهرم همش میگه زهره تو زندگیت از کسی توقع نداشته باش و اگه کاری میکنی در قبالش چیزی نخواه...سخته تا همچین چیزی رو به خودم بقبولونم...و درکل خوب بود خیلی هم خوشکل شده بودم:دی


و امروز ...

امروز روزه دختره ..روز من...روز همه خوشکلا ...همه جیگرا ...که پسرا جون میدن واسشون...بسلامتی هممون....

فقط یکم بغض دارم...دلم آغوش میخواد...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد