بعد از 5 روز...

حال این روزهای دلم،ای بدک نیست...


خوب و بد داره...هم خوبم هم بد....اونایی که الان کنارمن خیلی دوسشون دارم خیلی....نمیدونم قراره چی بشه...


نمیدونم تقدیرم چیه...کاش تقدیر و سرنوشت و صلاح آدما دستشون بود و باهاش برنامه ریزی میکردن که چیکار کنن ....کاش میدونستیم چی میشه ته همه قصه ها و اتفاقات زندگی...


گیجم ..هنگم ...خودمم تکلیفم با خودم مشخص نیست...فقط دارم میرم جلو بدون هیچ نگاهی به آینده...گذشتمو فراموش نمیکنم و گاهی خودمو سرزنش میکنم واسه اتفاقاتی که افتاد...کاش آدم آلزایمر میگرفت و اون چیزای بدی که تو زندگیش اتفاق میفتاد رو فراموش میکرد...هعی...

سردم....گرمی وجود میخواهم...برای همیشه ....


خدایا رهایم نکن...


راستی ببخشید که این چند روز ننوشتم دلم به نوشتن نمیرفت....


برام دعا کنین


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد